5- چرا فريدون فرخزاد را کشتند؟ (۱۶+)
6- تاریخچه شب یلدا را میدانید؟
اسم من «حسین درخشان» است، هفدهم دیماه ۱۳۵۳ در محله «آبسردار» تهران بهدنیا آمدهام و الان در شهر نیویورک زندگی میکنم.
یازده سال اول مدرسهام را در «نیکان» و سال آخر دبیرستان را در دبیرستان «شهید مدنی»در نیاوران گذراندم. سه سال اول دبیرستان را البته ریاضی-فیزیک خواندم، اما سال چهارم تغییر به علوم انسانی تغییر رشته دادم و در واقع دیپلمم را با معدل ۸۱/۱۳ در رشته «علوم انسانی و اقتصاد اجتماعی» (عجب اسم پر ابهتی میشود وقتی به انگلیسی ترجمه شود) گرفتم.
هر چقدر معدل دیپلمم بد بود، کنکور را خوب دادم و پس از اینکه در مرحله اول کنکور سراسری سال ۱۳۷۲ رتبهی بیست و سوم گرفتم، در نهایت در اولین رشتهای که انتخاب کردهبودم، یعنی «پژوهشگری اجتماعی- شهید بهشتی» قبول شدم. پس از ورود به دانشگاه بخاطر جو فوقالعاده ناامید کنندهی آنروز دانشگاه و کل جامعه، روزبروز انگیزهام را برای درس خواندن از دست دادم تا اینکه پس از گذراندن بیش از ۱۱۰ واحد و طی حداکثر مدت قانونی تحصیل و چند ترم مشروطی، قبل از اینکه اخراجم کنند خودم تصمیم به انصراف دادم و خلاصه با درجه فوق دیپلمی درسم را تمام کردم.
کمی قبل از انصراف، کار مطبوعاتیام را در یک نشریه دانشجویی به اسم «نگاه تازه» و بعد در ماهنامه سینمایی «دنیای تصویر» شروع کردم. کمی بعدتر، پیشنهادی که به جلاییپور و شمس -گردانندگان روزنامه «عصر آزدگان»- درباره نوشتن یک ستون روزانه درباره اینترنت دادم، مورد توجه واقع شد و تا هنگام تعطیلی «عصر آزادگان» این ستون ادامه داشت. پس از آن، دو شماره برای «دانستنیها» نوشتم که آنهم پس از سه هفته توقیف شد. بنابراین، یکی دو ماه بعد به روزنامه «حیات نو» رفتم و شروع به نوشتن یک ستون هفتگی باز هم درباره اینترنت کردم که پس از چندی به یک صفحه کامل تبدیل شد. اما پس از چند هفته، ویزای مهاجرت به کانادا رسید و مجبور شدم ایران را ترک کنم.
چند هفته قبل از اینکه ایران را ترک کنم، بخاطر آشنایی با همایون خیری، یکی از تهیهکنندگان گروه دانش شبکه تلویزیون، به کار دربرنامهای بهنام «کاوش» دعوت شدم. در ابتدا برای آنها از اینترنت مطالب علمی تهیه و با صدای خودم ضبط میکردم، ولی بعد بخاطر اینکه برنامه مجری نداشت بعنوان مجری پیشنهاد شدم. از آن زمان هم یکی از محققین برنامه بودم و هم مجری برنامه. کارم هم این بود که لابلای بخشهای مختلف برنامه میآمدم و بجز حرفهای کلی و گاهی بیهودهای که میزدم، تعدادی سایت علمی مرتبط با موضوع هر برنامه هم در پایان کار معرفی میکردم.
چون نمیخواستم اسمم را به عنوان مجری برنامه، پایین صفحه بنویسند، فقط چند تا از خانمهای پیر فامیل فهمیده بودند که آن جوانی که عصرها ساعت هفت شب درباره مسایل عجیب و غریب حرف میزد، من بودم. البته مطمئنم حتی اگر اسمم را هم پایین صفحه مینوشتند فرقی نداشت. آخر چه کسی همینطوری در بهترین ساعتهای روز، تلویزیون آنهم شبکه یک نگاه میکرد که حالا بنشیند و در یکی از کمبینندهترین ساعتها، یک برنامه علمی ببیند؟
پس از پنج، شش برنامه ظاهرا نامهای از مقامات بالاتر شبکه آمد که مرا ممنوع التصویر میکرد. هرگز دلیلش را نفهمیدم ولی خیلی هم تعجب نکردم. چون من نه مثل بقیه مجریها ریش داشتم، نه کت و شلوار قهوهای و پیراهن سرخابی میپوشیدم، نه مرتب «خسته نباشید» و «التماس دعا» میگفتم، نه کاکل و پشت مو داشتم و نه انگشتر عقیق دستم میکردم. اتفاقا تنها دلیلی که بطور شفاهی از یکی از مسئولین برنامه شنیدم این بود که انگشتر طلای سفید و سادهی ازدواجم در کادر دیده میشد.
الان بجز نوشتن این وبلاگ و وبلاگ انگلیسیام، وبسایت نیمهخبری دستهجمعی صبحانه را نگهداری میکتم. هر هفته برای برنامهی روز هفتم در بخش فارسی بی.بی.سی یک برنامهی صدایی ده دقیقهای آماده میکنم. همچنین برگزیدهای از مطالب همین وبلاگ را به انتخاب مسوولین هفتهنامهی شهروند، هر سهشنبه در آن منتشر میکنم.
پس از حدود سه سال زندگی در تورنتو تصمیم به بازگشت به دانشگاه و گرفتن مدرک لیسانسم در همان رشتهی جامعهشناسی از دانشگاه تورنتو گرفتم و فعلا مشغول آن هستم.
بجز دانشگاه تورنتو، که در آن فعلا دارم درسم را در همان رشتهی جامعهشناسی ادامه میدهم،مهمترین مشغولیتم «طراحی مالتیمدیا» یا Multimedia Design است که فعلا به شکل آزاد یا Freelance به آن میپردازم و بر اساس آن برای
مشتریهای مختلف ، «وبسایت» میسازم. البته همه کارهای آن را نیز خودم میکنم: از گرافیک گرفته تا برنامهنویسی. جز اینها، نوشتن همین وبلاگ سردبیر: خودم، به فارسی و انگلیسی، به علاوهی چرخاندن چند وبسایت دیگر مانند صبحانه، ایرانفیلتر، وبلاگهای ایرانیان هم از کارهایی است که برای خودم تراشیدهام.
نگین را آزاد کنید
خانم نگین شیخ الاسلامی فعال حقوق بشر که سوابق متعددی نیز در فعالیتهای خبری و روزنامه نگاری دارد در تاریخ ۱۳ مهرماه سال جاری در شهر تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد، این فعال مدنی که سابقاً مسئولیت انجمن فرهنگی اجتماعی زنان آذرمهر کردستان را بعهده داشت از فعالان جنبش زنان محسوب میگردد که با نهادهای متعددی منجمله این مجموعه در زمینه حقوق بشر همکاری داشته است. خانم شیخ الاسلامی در حیطه کاری خود تلاش گسترده ای را برای احقاق حقوق، برابری و ظرفیت سازی زنان منطقه کردستان در کارنامه خود دارد. خانواده ایشان و همکاران خانم شیخ الاسلامی در نگرانی و بی خبری مطلق از سرنوشت ایشان به سر می برند. شنیده ها حاکی از انتقال وی به بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین می باشد. ما جمعی از فعالین حقوق بشر ٬ فعالین عرصه های سیاسی ٬ کارگری ٬ اجتماعی و زنان در ایران و خارج از ایران ٬ ضمن محکوم کردن هر گونه تعلیق ، اخراج ، دستگیری و پیگرد دانشجویان و فعالین سیاسی ٬ زنان ٬ کارگری و اجتماعی ، خواهان آزادی فوری و بدون و قید و شرط نگین شیخ الاسلامی هستیم و از نگین شیخ الاسلامی تا آزادیش و بازگشتش به آغوش خانواده حمایت می کنیم .
روح بابک در تو
در من هست
مهراس از خون یارانت ، زرد مشو
پنجه در خون زن و بر چهره بکش
مثل بابک باش
نه
سرخ تر ، سرخ تر از بابک باش
دشمن گرچه خون می ریزد
ولی از جوشش خون می ترسد
مثل خون باش
بجوش
شهر باید یکسر
بابکستان بگردد
تا که دشمن در خون غرق شود
وین خراب آباد
از جغد شود پک
و گلستان گردد
اینجا دیگر هوای برای تنفس نیست ، هوای من آزادیست ، گرفته اند از من این نفس کشیدن را ! هوای من آبادی میهنم است ! هوای من بودن انسانیت و برابریست ! یکی گلویم را فشار می دهد ! به چه جرمی ؟ می گویند جرمت نفس کشیدن است !
چه کسي مي خواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد !
من اگر ما نشوم تنهايم !
تو اگر ما نشوي خويشتني !
من اگر برخيزم !
تو اگر برخيزي !
همه بر مي خيزند !
من اگر بنشينم !
تو اگر بنشيني !
چه کسي برخيزد ؟
چه کسي با دشمن بستيزد ؟
چه کسي پنجه در پنجه دشمن دون آويزد ؟
برخيز !
برخيز !
که غير از تو ، تو را داد رسي نيست !
گوئي همه خوابند !
کسي را به کسي نيست !
اين قافله از قافله سالار خراب است !
اينجا خبر از پيشرو و بازپسي نيست !
در عشق خوشا مرگ !
که این بودن ناب است !
وقتی همه بودن ما جز هوسی نیست !
وقتی همه بودن ما جز هوسی نیست !
آزادي و پرواز از آن خاک به اين خاک !
جز رنج سفر از قفسي تا قفسي نيست !
وبلاگ نويسان ايران زمين
رونوشت : دبيرخانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران سازمان جهانی نويسندگان و کليه وبلاگ های ايرانی پی نوشت : با انتشار اين اعلاميه در وبلاگ های ديگر اين ندای حق خواهی را انسجام و گسترش دهد.
فراخوان کانون وبلاگ نویسان ایران برای نجات جان آقای مهرنهاد وبلاگ نویس بلوچ
کانون وبلاگ نویسان ایران ( پن لاگ) تایید حکماعدام آقای مهرنهاد وبلاگ نویس بلوچ را محکوم میکند و از همه وبلاگ نویسان و آزادیخواهان در ایران و جهان برای نجات جان آقای مهرنهاد کمک می طلبد.
آقای مهرنهاد وبلاگ نویس 28 ساله بلوچ و پدر سه فرزند , تنها جرمش ایجاد یک نهاد قانونی برای جوانان بلوچ بوده است. او پس از ده ماه شکنجه و اسارت به جرم واهی محاربه و ارتباط با گروههای غیر قانونی به اعدام محکوم شده است.
خانواده او معتقد هستند که به آقای مهرنهاد در اثر شکنجه آسیب جدی وارد شده و حکم اعدام برای از بین بردن مدرک جرم صادر شده است با تایید حکم اعدام این حکم هر لحظه ممکن است به اجرا در آید.
کانون وبلاگ نویسان ایران بدعت اعدام وبلاگ نویسان را به شدت محکوم میکندو از همه وبلاگ نویسان دعوت میکند که از روز چهارشنبه اول اسفند به مدت یک هفته نام وبلاگ خود را به "مهرنهاد را آزاد کنید" تغییر دهند .کانون وبلاگ نویسان ایران از وبلاگ نویسان و آزاداندیشان میخواهد که در طول این هفته همه تلاش خود را برای لغو حکم اعدام و آزادی یعقوب مهرنهاد به کار گیرند و با تماس با وبلاگ های دیگر و ارگانهای حقوق بشر در هر شهر و کشوری که هستند از اجرای این حکم ناعادلانه جلوگیری کنند.
. باشد که تلاش همگانی ما انسان بیگناهی را از طناب دار برهاند
کانون وبلاگ نویسان ایران((پن لاگ)
نیست تردید زمستان می گذرد
وز پی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید...
بهار سبز و زیبای طبیعت در حالی در راه است که تعداد زیادی از همکلاسی ها و دوستانمان هنوز در بندند. آرش پاکزاد(دانشگاه مازندران)- سعید حبیبی(عضو کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر)- انوشه آزادبر(دانشگاه تهران)- ایلناز جمشیدی (ارتباطات٬ آزاد تهران مرکز)- مهدی گرایلو (ژئو فیزیک٬ تهران)- نادر احسنی( دانشگاه مازندران)- بهروز کریمی زاده(دانشگاه تهران)- نسیم سلطان بیگی (دانشکده ارتباطات٬ علامه) - علی سالم(کارشناسی ارشد پلیمر- پلی تکنیک)- محسن غمین (دانشگاه پلی تکنیک)- روزبه صف شکن(دانشگاه تهران)- یاسر(صدرا) پیر حیاتی(دانشگاه شاهد)- سعید آقام علی (دانشگاه یزد)- علی کلایی (دانشگاه آزاد واحد شهریار)- امیر مهرزاد ( دانش آموز)- هادی سالاری (دانشگاه رجایی)- فرشید فرهادی آهنگران(دانشگاه رجایی)- امیر آقایی (دانشگاه رجایی)- میلاد عمرانی(دانشگاه رجایی)-کیوان امیری الیاسی (کارشناسی ارشد صنایع دانشگاه صنعتی شریف)-٬ سروش هاشم پور(دانشجو اهواز )- فرشاد دوستی پور- سهراب کریمی - جواد علی زاده- محمدصالح ایومن - مهدی اللهیاری (کارشناسی ارشد٬ دانشگاه صنعتی شریف)-روزبهان امیری (علوم کامپیوتر٬ تهران)- بهرام شجاعی (مهندسی شیمی٬ دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب) سعید آقاخانی - مجید اشرف نژاد- پیمان پیران ( به نقل از بعضی منابع دانشجویی)-عابد توانچه (پلی تکنیک)-سروش دشتستانی-امین قضائی-بیژن صباغ (دانشگاه مازندران)-آناهیتا حسینی (دانشگاه تهران)-مرتضی خدمتلو-محمد پور عبدالله (دانشگاه تهران)-بیتا صمیمی زاد (دانشگاه پلی تکنیک)-بهزاد باقری( دانشگاه تهران)-سروش ثابت (دانشگاه شریف)-مرتضی اصلاحچی( دانشگاه علامه)-مصطفی شیروانی
طی یک ماه و نیم گذشته تعداد زیادی از دانشجویان در شهرها و دانشگاههای مختلف به خاطر برگزاری یا شرکت در مراسم 16 آذر دستگیر شده و در زندان نگهداری می شوند. در این مدت به خانواده های این دانشجویان اجازه ملاقات با فرزندانشان داده نشده و تنها تماسهای کوتاه تلفنی انجام شده است. این خانواده ها که تحت فشارهای روحی و نگرانی شدید به سر می برند٬ بارها به دستگیری فرزندان خود اعتراض کرده و خواهان آزادی دانشجویان زندانی شده اند.
علیرغم تلاشهای بسیاری که برای آزادی این دانشجویان صورت گرفته تا کنون همچنان تعداد زیاد ی از این عزیزان در زندان به سر میبرند و حتی هنوز به تعدادی از این دانشجویان اجازه مکالمه تلفنی هم داده نشده است.
ضمن همدردی با خانواده های این عزیزان به احترام فرزندان آزادی خواه و عدالت طلب ایران که تعدادی از آن ها وبلاگ نویس نیز هستند، ما جمعی از وبلاگ نویس ها تصمیم گرفته ایم که نام وبلاگهای خود را در این روز به "۱۰ بهمن ٬ روز حمایت وبلاگ نویس هاي ايراني از آزادی دانشجویان دربند" تغییر دهیم.
به اميد آزادي تمامي یارانمان
حال و هوای شهرها نسبت به قبل هیچ تغییری نکرده ، واقعیت امر اینه که با وجود این همه تبلیغات رسانه های دولتی مردم هیچ شور حالی برای برگزاری ان...