امروز بعد از مدتها ديدم هواي هواي عاشوراست گفتم منم توي وبلاگ مطلبي بنويسم نمي دونم ما آدما چه فرقي با هم داريم كه يكي رو خدا مي دونيم و يكي رو اونقدر پست مي دونيم كه حتي حاضر نيستيم بهش نفرين كنيم
در مورد عاشورا حرفم هموني بود كه هست حسين هم يكي هست مثل همه آدما ، كار خاصي نكرده ، نمي گم كي بوده يا نبوده چون مطالعه اي روش نداشتم ولي كلا تو ذهن من همه يكي هستن چه اونا كه مي گن اسمشون امام هست چه پيغمبر و ... همه و همه يكي
هستن آفريده خدا و بنده او
يادمه بچه كه بودم سر اينكه خانواده مي گفت بايد مي رفتيم عزاداري تا چند هفته نبايد مي خنديديم و به موزيكي گوش مي كرديم هميشه از خودم مي پرسيدم چرا؟ و بلاخره فهميدم كه اين حماقتي بيش نيست و خانواده اي كه من رو هم تو اين حماقت سهيم كرده بودن بايد پاسخگو باشند
تو اين مدت اتفاقات زيادي افتاده از جمله اينكه عباس دلدار ، كيانوش سنجري آزاد شدن و دكتر حسام فيروزي هم چند وقتي تو زندان بود و دوباره آزاد شده ، احمد هم قراره دوباره محاكمه بشه و بره دادگاه
اينم گزيده اي اپيدمي حماقت نوشته شراگليم عزيز
دیروز توی رادیو داشت می گفت سپاهی که برای مقابله با حسین و یارانش آمده بود بالغ بر سیصد هزار نفر بوده...در رسانه ی عمومی یک مملکت بول شت! می گویند و کسی نیست بگوید اخه پدر سوخته ها...کجای دنیا و با چه منطقی برای مقابله با عده معدودی سیصد هزار نفر را تجهیز میکنند و به میدان میفرستند...!؟کل ارتش کشور عراق امروز اینقدر نفر در اختیار ندارد که اگر داشت امریکا عمرا میتوانست عراق را بگیرد...!حالا فکرش را بکنید هزار و سیصد سال پیش که عراق یک صدم امروز هم جمعیت نداشته سیصد هزار نفر فقط از کوفه و اطرافش برای مقابله با حسین تجهیز شده اند!
مذهب از اساس بر پایه حماقت و تزویر بنا شده است...بروید تاریخ اروپای کاتولیک را بخوانید تا بدانید چرا باید از مذهب منزجر بود...توصیه میکنم فیلم "خواهران مگ دالین" را ببینید...مکانیزم ها دقیقا مثل هم است...جای پاپ را با امام و جای کشیش را با آخوند عوض کنید...بدون رواج دادن خرافات کلیسا و مسجد عملا قدرتشان را از دست می دهند...مردم ذاتا آمادگی سواری دادن را دارند...فقط کافیست زین و افساری به نام مذهب و یا حتی ملیت را بر آنان ببندی تا راهوار تر از همیشه در خدمتت باشند...(در مورد نفرتم از ناسیونالیسم و ملی گرایی بعدها خواهم نوشت) ...توده های مردم ضعیف، نادان و ذاتا مقلدند...نفرت انگیزند...هر بار که سوار ماشینی میشوم که صدای نوحه از آن بلند است و یا پرچم سیاهی از آن آویخته است در چشمان راننده نگاه میکنم بلکه بتوانم بارقه ای از هوشمندی و یا آگاهی و حتی انسانیت را در آن بیابم...چیزی نمیابم...هیچ برقی در آن چشمها نمی بینم...انگار زاده شده است که برده باشد...فرق نمیکند کجا...اگر در اروپای کاتولیک به دنیا آمده بود یک کاتولیک به تمام معنا بود...حالا در ایران است و شیعه است...انسانهایی که اسیر در مکان و زمانند...هویتشان از طرف صاحبین قدرت برایشان تعریف میشود و آن را می پذیرند...چشمهای بی فروغ...خیره به روبه رو...مطیع...فرمانبر...و در عین حال متعصب...!یک خانه تکانی عظیم باید حادث شود تا این مردم به خودشان بیایند...یک رنسانس باشکوه که بتواند تمام انسانها را همزمان reset کند...هرکس مجبور باشد بر پاهای شعور و اراده خودش بایستد...بتواند جهانی بیندیشد...زمان و مکان و هویت و دینش را فراموش کند و به دنبال هویت واقعی خویش باشد...سرگردان...حیران...گم شده...از خانه ی گرم و امن و ایمنش بیرون بیاید...یکبار برای همیشه اربابی را که یک دستش نوازش است و دست دیگرش تازیانه ترک کند...سگی را رها کند...به میان برفها بیاید...و گرگ شود...!
ما سانسور شدني نيستيم
در صورتي كه اين آدرسها براي شما فيلتر شده است با ايميل زير تماس بگيريد تا ادرس هاي بدون فيلتر را براي شما ارسال كنيم
با تشكر مدير بخش فيلترينگ سازمان مبارزه با سانسور ( ايران پروكسي )
بدون نظر
ارسال یک نظر