گویا تهدید و سرکوب عزیزانمان همچنان دامن گیر آنهاست و این بجز در سوکت من و شما نمی تواند عملی شود فریاد بزنید هر چه بادا باد ! بگویید که چه می خواهید از این عزیزان ؟
آری ! اگر ما با او نباشیم کسی هم با ما نیست مجتبی و همسرش نیاز به دلگرمی و حمایت ماها دارند تا سرکوب گران جمهوری اسلامی بدانند که هیچ وقت پشت حق و حقیقت خالی نیست و تنها نمی ماند
مطلب از وبلاگ مجتبی :
آری، من بر خاکی هرزه روئیدم
در سرزمینی که زندان و شکنجهام کردند و دو سال تمام از زندهگیام را گرفتند، زندهگی میکنم. در سرزمینی که همراه همهی اهالیاش دروغها و تهمتها را میبینم و همراه همهی اهالیاش به تماشا مینشینم زندانی شدن کارگر و معلم و دانشجو را، سرزمینی که در آن دوستانام به جرم آزاداندیشی ممنوع از تحصیل هستند، سرزمینی که در آن زندانهای انفرادی و عمومیاش پر است از روزنامهنگار و دانشجو و نویسنده. در سرزمینی زندهگی میکنم که در قوهی قضاییهاش به جای رسیدهگی به جرمهای مفسدان اقتصادی و جاعلان مدارک تحصیلی و برپاکنندهگان نماز جماعت عریان، پروندهی روزنامهها و دانشجویان روی میز قاضیان است و رئیس جمهوریاش آن را آزادترین کشور دنیا میخواند که در آن به مسائل خصوصی مردم هیچکس کاری ندارد. آری من بر خاکی هرزه روئیدم و بر خاکی هرزه زندهگی میکنم که گوییا در تاریخاش گفتهاند از هزاران پهلوانی و دلیری و مردانهگی که هنوزش ندیدهام چیزی.
متاسفم و صدها بار متاسفم از اینکه سرزمینی را که برای هزارها دلیل دوست میدارم، نامردان و گرگصفتانی پر کردهاند که مانندش را ندیدهام. متاسفم از این که یک ماه تمام است که ماموران امنیتی با تلفنهایشان به تهدید من و همسرم همت گماشتهاند. متاسفم که آنقدر ناتوانند که همسرم را در روز روشن در خیابان بازداشت میکنند و از او میخواهند که از من جدا شود و او را تهدید به زندان و پروندهسازی میکنند. متاسفم که آنقدر حقیرند که برای رسیدن به خواستههایشان سعی میکنند دست به هر کاری بزنند.
آری، من بر چنینی خاک هرزهیی زندهگی میکنم که مردان حکومتیاش رسم عاشقکشی و شیوهی شهرآشوبی را خوب میدانند. خاک هرزهیی که ماموران امنیتیاش شاعرکشی مرامشان است و هر کدام کتاب لغتی دارند که باید هر نویسنده تنها از روی آن بنویسد.
ماموران امنیتی که طبق معمول همیشه هیچ مجوز و نشانی از خود نشان ندادهاند همسرم را هنگام برگشت از محل کار، در خیابان متوقف میکنند و وی را سوار ماشین میکنند. آنها به وی می گویند که میخواهند مرا به دلیل فعالیتهای سیاسی و نوشتن وبلاگ بازداشت کنند. پرینت وبلاگام را نشاناش میدهند و بعد از وی میخواهند که از من جدا شده و به دلیل مسائل اخلاقی از من شکایت کند و وقیحانه از وی میخواهند که بر علیه من شکایت کند و میگویند که اگر اینکار را نکند خود وی راهی زندان میشود.
و همهی اینها همان است که در پروندهی قبلیام بود و با تک به تک آنها آشنایی دارم. فعال شدن دفتر اینترنت و لایحهیی را که برای وبلاگنویسان به مجلس فرستادهاند گوییا قربانی میخواهد و چه کسی از من بهتر که کینههای بسیار از من دارند و تبرئه شدن از بسیاری از اتهامات در پروندهی قبلیام داغی ابدی بر دلشان گذاشته است.
همسرم وقتی پشت خطهای تلفن ماجرای این بازداشت را بازگو میکرد میگریست و زار میگریست. همراه این ماموران یک زن هم بوده است، ماندهام که این زن چهگونه تاب آورده اینچنین ظلمی را در حق یک زن دیگر. ماندهام که نوشتههای یک وبلاگ چه مقدار گران میآید که تا خصوصیترین مسائل زندهگی وارد میشوند و جدایی همسرم را از من طلب میکنند. هیهات من الذلة
حال من از چه کسی به خاطر بازداشت همسرم و تهدیدهای یک ماههی خود و همسرم از طریق کامنت گذاری در وبلاگهایمان و تلفنهای مداومی که به ما میشود باید شکایت کنم؟ همچون این تلفنها که هر چه زنگ میزنی ناکجاآباد است انگار:
77999366
77219535
77999390
77999127
1000526650
1000547560
1002649230
باید چهگونه و به کجا شکایت ببرم که کسانی با استفاده از امکانات خاص میتوانند به ما زنگ بزنند و ما را تهدید کنند و برای اینکه ما تلفن را برداریم میتوانند کاری کنند که شمارههای دوستانمان روی نمایشگر همراهمان بیافتد؟ این شمارههای یک طرفه چه کسی دارد و کدام سازمان و ارگان امنیتی میتواند چنین کند؟
می زنم فریاد هرچه باداباد
لینک مطلب از وبلاگ قمار عاشقانه
آری ! اگر ما با او نباشیم کسی هم با ما نیست مجتبی و همسرش نیاز به دلگرمی و حمایت ماها دارند تا سرکوب گران جمهوری اسلامی بدانند که هیچ وقت پشت حق و حقیقت خالی نیست و تنها نمی ماند
مطلب از وبلاگ مجتبی :
آری، من بر خاکی هرزه روئیدم
در سرزمینی که زندان و شکنجهام کردند و دو سال تمام از زندهگیام را گرفتند، زندهگی میکنم. در سرزمینی که همراه همهی اهالیاش دروغها و تهمتها را میبینم و همراه همهی اهالیاش به تماشا مینشینم زندانی شدن کارگر و معلم و دانشجو را، سرزمینی که در آن دوستانام به جرم آزاداندیشی ممنوع از تحصیل هستند، سرزمینی که در آن زندانهای انفرادی و عمومیاش پر است از روزنامهنگار و دانشجو و نویسنده. در سرزمینی زندهگی میکنم که در قوهی قضاییهاش به جای رسیدهگی به جرمهای مفسدان اقتصادی و جاعلان مدارک تحصیلی و برپاکنندهگان نماز جماعت عریان، پروندهی روزنامهها و دانشجویان روی میز قاضیان است و رئیس جمهوریاش آن را آزادترین کشور دنیا میخواند که در آن به مسائل خصوصی مردم هیچکس کاری ندارد. آری من بر خاکی هرزه روئیدم و بر خاکی هرزه زندهگی میکنم که گوییا در تاریخاش گفتهاند از هزاران پهلوانی و دلیری و مردانهگی که هنوزش ندیدهام چیزی.
متاسفم و صدها بار متاسفم از اینکه سرزمینی را که برای هزارها دلیل دوست میدارم، نامردان و گرگصفتانی پر کردهاند که مانندش را ندیدهام. متاسفم از این که یک ماه تمام است که ماموران امنیتی با تلفنهایشان به تهدید من و همسرم همت گماشتهاند. متاسفم که آنقدر ناتوانند که همسرم را در روز روشن در خیابان بازداشت میکنند و از او میخواهند که از من جدا شود و او را تهدید به زندان و پروندهسازی میکنند. متاسفم که آنقدر حقیرند که برای رسیدن به خواستههایشان سعی میکنند دست به هر کاری بزنند.
آری، من بر چنینی خاک هرزهیی زندهگی میکنم که مردان حکومتیاش رسم عاشقکشی و شیوهی شهرآشوبی را خوب میدانند. خاک هرزهیی که ماموران امنیتیاش شاعرکشی مرامشان است و هر کدام کتاب لغتی دارند که باید هر نویسنده تنها از روی آن بنویسد.
ماموران امنیتی که طبق معمول همیشه هیچ مجوز و نشانی از خود نشان ندادهاند همسرم را هنگام برگشت از محل کار، در خیابان متوقف میکنند و وی را سوار ماشین میکنند. آنها به وی می گویند که میخواهند مرا به دلیل فعالیتهای سیاسی و نوشتن وبلاگ بازداشت کنند. پرینت وبلاگام را نشاناش میدهند و بعد از وی میخواهند که از من جدا شده و به دلیل مسائل اخلاقی از من شکایت کند و وقیحانه از وی میخواهند که بر علیه من شکایت کند و میگویند که اگر اینکار را نکند خود وی راهی زندان میشود.
و همهی اینها همان است که در پروندهی قبلیام بود و با تک به تک آنها آشنایی دارم. فعال شدن دفتر اینترنت و لایحهیی را که برای وبلاگنویسان به مجلس فرستادهاند گوییا قربانی میخواهد و چه کسی از من بهتر که کینههای بسیار از من دارند و تبرئه شدن از بسیاری از اتهامات در پروندهی قبلیام داغی ابدی بر دلشان گذاشته است.
همسرم وقتی پشت خطهای تلفن ماجرای این بازداشت را بازگو میکرد میگریست و زار میگریست. همراه این ماموران یک زن هم بوده است، ماندهام که این زن چهگونه تاب آورده اینچنین ظلمی را در حق یک زن دیگر. ماندهام که نوشتههای یک وبلاگ چه مقدار گران میآید که تا خصوصیترین مسائل زندهگی وارد میشوند و جدایی همسرم را از من طلب میکنند. هیهات من الذلة
حال من از چه کسی به خاطر بازداشت همسرم و تهدیدهای یک ماههی خود و همسرم از طریق کامنت گذاری در وبلاگهایمان و تلفنهای مداومی که به ما میشود باید شکایت کنم؟ همچون این تلفنها که هر چه زنگ میزنی ناکجاآباد است انگار:
77999366
77219535
77999390
77999127
1000526650
1000547560
1002649230
باید چهگونه و به کجا شکایت ببرم که کسانی با استفاده از امکانات خاص میتوانند به ما زنگ بزنند و ما را تهدید کنند و برای اینکه ما تلفن را برداریم میتوانند کاری کنند که شمارههای دوستانمان روی نمایشگر همراهمان بیافتد؟ این شمارههای یک طرفه چه کسی دارد و کدام سازمان و ارگان امنیتی میتواند چنین کند؟
می زنم فریاد هرچه باداباد
لینک مطلب از وبلاگ قمار عاشقانه
بدون نظر
ارسال یک نظر